آرمانآرمان، تا این لحظه: 17 سال و 26 روز سن داره

آرمان روان

فرار آرمان

1393/2/22 14:43
نویسنده : ماماني
496 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی عالیه که انسان فراموشکاره و گذر زمان خیلی چیزا رو از یادش میبره، کلاس اولی بودن خودمون یادمون رفته، شیرینی و لذت یاد گرفتن خوندن و نوشتن یه طرف و سختی درک و حفظ اینکه در زبان شیرین فارسی(100 درصد مختلط با عربی) چندتا(س ص)، (ز ذ ظ ض)، ( ت ط)، خوا استثناء  و کلی استثناء دیگه وجود داره واقعا یه طرف.

هرچند صبر و حوصله ای که بچه ها دارن با ما قابل مقایسه نیست. به قول معلم مهربون آرمان که میگه: دنیای بچه ها اونقدر قشنگ و بی ریاست که وقتی ظهر میشه و مدرسه تعطیل میشه افسوس میخورم که باز هم برمیگردم به دنیای آدمایی که بعضی هاشون فقط اسم آدم بودن رو یدک میکشن.

ولی خوب یه وقتایی همین بچه های معصوم از شدت بازیگوشی هر بهونه ای درمیارن تا دوخط املاء و مشقشون رو تا آخرین زمان ممکن به تعویق بندازن مثل جیگمل من. این بهونه ها از دل درد شروع میشه و گاهی وقتا به جاهای باریک ختم میشه.

چند روز پیش وقتی بعد از یک ساعت کلنجار رفتن (که اولش با مهربانی و بوس و بغل آغاز و در انتها با چند تا پشت دستی روی دستای تپلش منتهی شد)، بالاخره من پیروز شدم و آرمان با قیافه ای سرشار از حس انتقام گیری با حرص زیاد مدادش رو برداشت و شروع کرد به نوشتن درس خاطرات انقلاب.

وقتی به قسمتی رسید که تو کتاب نوشته بود شاه فرار کرد، با بغض نگام کرد و گفت: من الان تو وضعیتی نیستم که بتونم بنویسم، کاشکی منم می تونستم مثل شاه از دست تو فرار کنم.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان یگانه
28 اردیبهشت 93 13:10
خوب معلومه این پسر از کی این کارا را یاد میگیره.دقیقا مثل مامانش که از محل کار قبلیش فرار کرد فرار نکردم که گلم، اصل کار دلمه که اونجا پیشتون مونده، فدای محبتت